گنجشک و آتش
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد :
در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت : ...شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !!!!!
آموزش
دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب،
اگر گم شد هرچه هست دوستی نيست